حرفهای از جنس دلتنگی
با سلام به خدمت نامزد گلم هم سلام عرض میکنم کسی که تو اوج ناامیدی به داد من رسید بلاخره تو این دنیا یکی پیدا شد که منو درک کنه کسی که از صمیم قلبم عاشقش هستم و عاشقانه میپرستمش فقط خدا میدونه که چقد دوستش دارم الان ازش دورم خیلی دلم براش تنگ شده فقط کاش بدونه که چقد دوستش دارم و حاظرم بخاطرش جونم را بدم از دور میبوسمت و شاید سرنوشت من چنین بود که عشقت تا ابد با من عجین شد دوستدارو همسرت سمیه بایرامم با تمام وجودم دوست دارم تا عمر دارم میپرستمت بایرام عزیزم سلام عزیزم شروع زندگی زناشوییت رو بهت تبریک میگم امیدوارم که خوشبخت و موفق باشی از طرف همسرت سمیه از این زمانه دلم سیر می شود گاهی عقاب تیزپر دشت های استغنا اسیر پنجه تقدیر می شود گاهی............. سالهاست منتظرم خدایا گناهانم را نادیده بگیرهمانگونه که دعاهایم را نشنیده میگیری.... خستـه ام... خستـه... خستـه از اين همه تلاش بـراي پـرواز... خستـه ام از اين همـه شكـست ... بـالهاي پـروازم شكستـه اند... ديگر نای بـاز كـردن بـال هاي شكسته ام را نيز ندارم... چـه بـرسد به پـرواز... پـرواز آرزو شده است برايــم... آرزويـی دست نيافتنـی... آرزويـي غيـر ممكـن... آه! بـاد مي وزد... براي آخـرين بار بـالهاي شكسته ام را باز مي كنم و خود را رهـا مي كنم در مسيـر بـاد... بـاد مـرا مي برد... ابـر ها را مي بينم... و آسمـان آبي را... بـاد در گـوشم صدا مي كند... و من مي دانم كه چه مي گـويد ...صدايش برايم آشنـاست... صداي مـرگ ... صداي سـوگ !
بر سنگ مزارم بنویسید: در زندگی بارها بالهایم را گشودم تا همچون پرنده ای سبک بال
ای ستاره ای ستاره غریب ما اگر زخاطر خدا نرفته ایم پس چرا به داد ما نمی رسد ما صدای گریه مان به اسمان رسید از خدا چرا صدا نمی رسد؟
خیلی وقتها دل ادم تنگ میشه برای ، یه مسافرت برای ، تنها بودن برای اینکه پات رو بزاری رو پدال گاز ماشینو تا اونجا که میشه تند بری گاهی دلت برای یه شونه ، یا نه ، برای یک بازو تنگ میشه اونم فقط برای چند لحظه......
وقتی نمیدونی تو دلت چی میگذره ! وقتی نمیدونی از این دنیای لعنتی چی میخوای! وقتی قبل از اینکه چیزی رو بخوای اون چیز نابود میشه ! وقتی همه باهات قهرند! وقتی نفــــــــــــــــــرین شده ای ! چه دلیلی داره که ارزویی داشته باشی؟ چه دلیلی داره چیزی رو دوست داشته باشی ؟ چه دلیلی داره به زندگی ادامه بدی؟
لرزش دستام سوزش چشمام سوی نگاهم شرم نگاهم حکایت درد دله وقتی دلتنگ میشه همه را عاصی میکنه وقتی میگیره این دل اروم صدای فریادش به سنگینی یه سکوته وقتی این دلم طوفانی میشه چشامو.موجاش غرق میکنه و وقتی میخواد داد بزنه زبونم به احترامش ساکت میمونه شنیدن صدایش سخت نیست "یه دل شکسته میخوادو یه گوش معصوم"
دیر گاهیست که تنها شده ام قصه ی غربت صحرا شده ام وسعت درد فقط سهم من است باز هم قسمت غمها شده ام دگر ایینه زمن بی خبر است که اسیر شب یلدا شده ام من که بی تاب شقایق بودم همدم سردی یخها شده ام کاش چشمان مرا خاک کنند تا نبینم که چه تنها شده ام...
کسی دیگر نمی کوبد در این خانه ی متروک ویران را کسی دیگر نمی پرسد چرا تنهای تنهایم؟ و من چون شمع می سوزم و دیگر هیچ چیز از من نمی ماند و من گریان و نالانم و من تنهای تنهایم درون کلبه ی خاموش خویش اما... کسی حال من غمگین نمی پرسد و من دریای پر اشکم که توفانی به دل دارم درون سینه ی پر جوش خویش اما... کسی حال من تنها نمی پرسد و من چون تک درخت زرد پاییزم که هر دم با نسیمی می شود برگی جدا از او و دیگر هیچ چیز از من نم ماند سلام خداجونم باز هم دلم گرفته و می خوام باهات درد دل کنم. بعضی موقع به این فکر می کنم ایا تو هم دلت می گیره؟وقتی دلت می گیره دوست داری با کسی درد دل کنی؟با کی؟؟؟؟ از اینها که بگذریم نمیدونم ازت گله کنم.دردامو بهت بگم.از تنهاییام بگم از سرنوشتم بگم.اخه چی بگم که وقتی همه چی را میدونی ولی فقط نمیدونم چرا هیچوقت صدامو نمی شنوی اخه خدا جونم من تا چشم باز کردم همیشه و همه جا و از همه کس جز مهربانی و بزرگی و گذشت درباره ازت چیزی نشنیدم ولی الان چی.......چرا تنهام گذاشتی ؟چرا دوست داری ذره ذره اب شدنم و ببینی...باور کن خسته شدم .کم اوردم وقتی همسن و سالهای خودمو می بینم که باهاشون روزگار گذروندم همشون واسه خودشون زندگی دارن هر روز دست بچه شونو می گیرن و......... اما من چی...؟ روزگارم شده درد کشیدن. انتظار..انتظاره شاید روزی علاجی هم واسه درد ما هم پیدا بشه.دیدن اشکهای مادرم که روز به روز داره شکسته تر و پیرتر میشه یواشکی گریه کردن و مخفی کردن گریه هام از دیگران خدا جون اگه سنم یکم بیشتر بود عین خیالمم نبود مگه چند سال تو این دنیا میموندم درد من جوانیمه اخه من خیلی جوانم چقدر باید این وضع و تحمل کنم خدا جون کاری بکن نزار بیشتر از این بشکنم
خدایا دلم باز امشب گرفته.. بیا تا کمی با تو صبحت کنم. بیا تا دل کوچکم را خدایا با تو قسمت کنم.... خدایا بیا پشت ان پنجره.. که وا می شود رو به سوی دلم.. بیا پرده ها را کنار بزن... که نورت بتابد به روی دلم... خدایا کمک کن. که پروانه شعر من جان بگیرد... کمی هم به فکر دلم باش.... مبادا بمیرد. خدایا دلم را که هر شب نفس می کشد در هوایت اگر چه شکسته.... " شبی می فرستم برایت" من از گریه بیزارم اما از خنده بیزارتر....... من از دروغ بیزارم اما از حقیقت بیزارتر...... مرا از این سراب پوچ راحتم کن, چون....... من از مرگ بیزارم اما از زندگی بیزارتر....... دلم خیلی گرفته دلم به اندازه دنیا گرفته انگار آسمون دلم مثل آسمون شهرمون ابریه و میخواد بباره ولی نمیدونه کی و کجا بباره دلم خسته شده ازین زندگیه بی معنی از این هیاهویه پوچ
خدای من.من تنهام یارایی را برای یاری دهنده ام نیست دستم را بگیر که احساس میکنم هر چه بیشتر برای رهایی از مرداب سختی ها و دلتنگی های این دنیا دست و پا می زنم بیشتر در ان غرق می شوم و در ان فرو می روم یا پر پروازم ده یا ..... گفته بودی هر گاه تو را به دهنه پرتگاه بردم هراس مکن چون یا تو را از پشت خواهم گرفت یا به تو پر پرواز خواهم داد. خدای من وقتش رسیده پس چرا کاری نمی کنی سنگ ریزه های زیر پایم در حال فرو ریختنند پس چرا یاریم نمی دهی؟؟
قاصدک غم دارم غم اوارگی و دربدری غم تنهایی و خونین جگری قاصدک وای به من همه از خویش مرا می رانند همه دیوانه و دیوانه ترم می خوانند مادر من عم هاست مهد و گهواره من ماتم است قاصدک دریابم. روح من عصیان زده و طوفانیست اسمان نگهم بارانیست قاصدک غم دارم غم به اندازه سنگینی عالم دارم غم من صحراهاست افق تیره او ناپیداست قاصدک دیگر از این پس منم و تنهایی وبه تنهایی خو در هوس عیسایی و به عیسایی خود منتظر معجزه ای_غوغایی قاصدک حال گریزش دارم می گریزم به جهانی که در ان پستی نیست پستی و مستی و بد مستی نیست می گریزم به جهانی که مرا ناپیداست شاید ان نیز فقط یک رویاست ای خـــــــــــــدا , آه ای خدا , از تـوی آسمونا گوش بده به درد من, که می خوام حرف بزنم واســـــه یک روزم شــــده, سکوتم رو بشکنم ای خــــــدا خودت بگو, واسه چی ساختی منو توی این زندون غــــــــــــــم, چرا انداختی منو چرا هر جا کـــــــــــه میرم, در بروم وا نمیشه چرا هر جــــــا دلیه, میشکنه مثـــــــــل شیشه ای خــــــــــــــدا حرفی بزن, اگه گوشت با منه این کیه کـــــــــــه قلبمو, داره آتیش میزنه ؟؟؟ ای خـــــــدا خودت بگو واسه چی ساختی منو توی این زندون غـــــــــــــــم چرا انداختی منو
چنان دلگیرم از دنیا، که خود را هم نمی خواهم
دکتر شریعتی میگه وقتی نمیتونی فریاد بزنی خاموش باش قرن ها نالیدن به کجا انجامید؟؟ سکوت می کنم...
چقدر بده آدم دلش به اندازه یه دنيــــــــــــــــــــــــا گرفته باشه ولی حتی حق ناراحت شدنم نداشته باشه چقدر بده آدم حسرت داشتن خیلی چیزا رو داشته باشه و جای خالیشون و حس کنه ولی مجبورش باشه به روي خودش نياره خوش و شاد باشه ولي باشه منم ميشم مترسك خندون سيرم از زندگي و از همه كس دلگيرم
یادمون باشه که هیچ کس رو امیدوار نکنیم ... بعد یک دفعه رهاش نکنیم .... چون خرد میشه ... می شکنه و آهسته می میره خسته ام... خسته ام از این به ظاهر مردمان خسته ام در غروب تیرگی مردم دگر ای کاش میشد سرنوشت را از سرنوشت...... اگه میشد من... رو تمام سیاهی های زندگیم یه خط سفید میکشم انقدر خودمو به خدا نزدیک میکنم تا اگه یه بار دیگه اون اتفاق برام افتاد تنهام نزاره و اون لحضه کنارم باشه ساده با کسی دوستی نمیکنم.نمیزارم به راحتی دلم بلرزه یادش میدم که اصلا نلرزه رو این دنیا و روزگارش حساب نمیکنم بهش دل نمیبندم به دلم یاد میدم که این دنیا با ادمهای توش همه بی وفایند به هیچ کدومش دل نبند به دلم یاد میدم که غریبه هر چی باشه باز هم یه غریبه هست
یه مسافر یه غریبم که زمین داده فریبم پر پروازم رو شکستن حالا زمینه اشیونم
و به دنبال كسی میگردم كه شود
سنگ صبور من و دل
تا بگویم با او
ذره ای عاطفه لازم دارم
و نرانند مرا خویشانم از دل خویش
چونكه من تنهایم
تنهاتر از سایه’ خویش!
به پرواز در آیم اما هر بار شکارچی حقیری قلبم را نشانه گرفت و بر زمینم کوفت شاید
مرگ پایانی بر این پرواز شکست گونه باشد و آغاز رهایی...!
دلتنگی
دلم گرفته به اندازه وسعت تمام دلتنگی های عالم
شیشه قلبم آنقدر نازك شده كه با كو چكترین تلنگری میشكند
دلم می خواهد فر یاد بزنم ولی واژه ای نمی یابم كه عمق دردم را در فریاد منعكس كند فریادی در اوج سكوت كه همیشه برای خودم سر داده ام
دلم به درد می اید وقتی سر نوشت را به نظاره مینشینم
كاش می شد پرواز كنم
پروازی بی انتها تا رسیدن به ابدییت...................
كاش می شد
در میان هجوم بی رحمانه درد خودم را پیدا كنم
نفرین به بودن وقتی با درد همراه است
بغض كهنه ای گلویم را میفشارد
به گوشهای پناه میبرم
كاش این بار هم كسی اشكهایم را نبیند
به این زخم دل خونین دگر مرهم نمی خواهم
همه نامهربانانند در این دنیای پرتذویر
چنین شد حاصل عمرم...که جز مرگم نمی خواهم .
ناله نکن!!
تو محکومی به زندگی کردن تا شاهد مرگ
آرزوهای خودت باشی...........
برای تمام آرزوهایی که می میرند...
سنگین تر از فریاد!!!
آخر از اين همه دلگيري و غم مي ميرم
پرم از رنج و شكستن، دل خوش سيري چند ؟
ديگر از آمد و رفت نفسم هم سيرم
هر كه آمد، دل تنهاي مرا زخمي كرد
بي سبب نيست كه روي از همه كس مي گيرم
تلخي زخم زبان و غم بي مهري ها
اينچنين كرده در آيينة هستي پيرم
بس كه تنهايم و بي همنفس و بي همراه
روزگاريست كه چون ساية بي تصويرم
دلم آنقدر گرفته است، خدا مي داند
ديگر از دست دلم هم به خدا دلگيرم!
خسته ز فردایی دگر
از غزل از این غروب بی سحر
خسته از کابوس تکرار زمان
خسته ام از واژه ها از این غروب جمعه ها
خسته ام از روزگار از این سرای تنگ و تار
خسته ام از این همه فریاد اما بی جواب
تا سحر بیداری و نالیدن از بخت خراب
خسته ام از تیرگی از این سراپا کهنگی
خسته ام از بودنم از بی کسی سرودنم
خسته ام از غصه ها از این سقوط بی صدا
خسته ام از شکوه ها از خاکیان بی وفا
خسته ام از این خزان ازغربت تلخ زمان
از خلقتم از این عروسک بودنم
خسته ام از بند ها در دست این نا مردها
خسته ام گنگم پریشانم دگر
اه من مردم دگر
Power By:
LoxBlog.Com |